برگرد...!

بعد از تو هر حسی که متولد شد، شبیه عشق تو نبود!!!

شبیه تو پاک و زلال نبود... شبیه تو باران‌ترین احساس نبود... شبیه تو یک‌رنگ نبود...

آه! خواستم جایت خیلی زود پُر شود تا شاید یادت برود از دل و جان؛ اما هرکس که آمد زخم تازه‌تری زد و تو را در ترسیم خاطرات گذشته زنده‌تر کرد...

من هیچوقت نخواسته بودم که ترکم کنی... حتی بعداز تو نیزهرکس رفت، خودش رفت... و من یاد گرفته‌ام که هرسلامی از همان ابتدا؛ یعنی خداحافظی و تنها معنی این واژه، مثل تمام اتفاقات این روزگار، برعکس شده است...

راستی!!! آنقدر آدم‌ها به دوست داشتنت غبطه میخورند که هر روز باید بخاطرش با آن‌هایی که می‌خواهند جایت را پر کنند بحث کنم و در نهایت تحمل‌شان طاق می‌شود و می‌روند و این یعنی همان تنهایی که بعداز تو عهد کرده بودم... خب! جای شگفتی نیست... مگر یک آدم چندبار می‌تواند دل ببندد و عاشق شود؟!!!

بیخیال این شکوه‌ها... برگرد...! فقط با هرحالتی که در این سه‌سال بوده‌ای و شده‌ای برگرد...! من همه‌جوره می‌پذیرمت... پس برگرد!!! هفت‌باغ با تو هفت باغ بود...! بی تو یک باغچه‌ی بی گل هم نیست... امروز برای مراسمی باز گذارم به آن‌جا خواهد خورد و یاد خاطراتمان باز مرا دیوانه خواهد کرد... برگرد؛ فقط برگرد...!

مرد بارونی – 1396/4/14

تصاویر در 22 اردیبهشت 1396؛ بعد از برگشت از اجرای نیمه‌شعبان در بم تهیه شده اند...

جهت دانلود آهنگ حادثه به لینک زیر در آلبوم "خاطره ها" مراجعه فرمایید...

http://ratinraha.ir/post/151