جفا
191 بازدید 22 / 02 / 1400گفتی وفا میکنم و هیچ نکردی...
ما چشم وفا از تو نداریم... جفا کن
عکس موبایلی: راتین رها
گفتی وفا میکنم و هیچ نکردی...
ما چشم وفا از تو نداریم... جفا کن
عکس موبایلی: راتین رها
این روزای قرنطینه و خونه موندن، تنها موسیقی میتونه حالمو خوب کنه. نمیدونم شما هم مثل من با آهنگ جدید «آرون افشار» حس خوبی برقرار کردین یا فقط من این همه عاشقش شدم؟!
یه تنظیم دلی روی آهنگ «رفتم که رفتم» زدمو واستون خوندم. ️/ راتین رها
ترانه: علیرضا مرتضی قلی
ملودی: آرون افشار
تنظیم جدید: راتین رها
تهیه شده در پارسوآ پخش
رفتم که رفتم، خداحافظ رفیق بغض و آوار
رفتم که رفتم، نگاهم کن برای آخرین بار
رفتم ولی تو، بمانو خاطراتم را نگهدار
رفتم که رفتم، نشد رویای ما باور بگیرد
رفتم عزیزم، نشد این قصه بال و پر بگیرد
بعد از من ای کاش، تو را هرکس که عاشق شد بمیرد
(من، غم حرفای تو، همه دنیای تو، حسرتش مانده به قلبم
رنگ چشمای تو، خواب و رویای تو، حسرتش مانده به قلبم) 2
ای حسرتش مانده به قلبم...
*****
رفتم تو را یادم فراموش، شاید غمت پایان بگیرد
رفتم که رفتم شاید عشقم، درد از خودش درمان بگیرد
رفتم تو را یادم فراموش، رفتم ولی دلتنگ بودم
تو با دلم بی رحم بودی، ای کاش من دلسنگ بودم
ای کاش من دلسنگ بودم...
(من، غم حرفای تو، همه دنیای تو، حسرتش مانده به قلبم
رنگ چشمای تو، خواب و رویای تو، حسرتش مانده به قلبم) 2
ای حسرتش مانده به قلبم...
دهمین روز از دهه عشق و محبت مبارک باشه.
سیام اردیبهشت ۱۳۹۴ بود که ورژن نخست آهنگ «ترس» منتشر شد. این اثر کمتر از یک هفته در سایتهای بزرگ موسیقی با بیشاز دومیلیون بازدید روبرو شد که رقم شگفتانگیزی بود.
نسخه دوم «ترس» با گام بالاتر، پاییز ۱۳۹۴ در آلبوم «خاطرهها» بازخوانی شد.
آهنگ عاشقانه «ترس» از راتین رها
ترانه، آهنگ و تنظیم: راتین رها
تولید: شهریور ۱۳۹۴ در آلبوم خاطرهها
فقط خدا از سِرِ ایام دشوار ۲ماه قبل خدمتم باخبر هست!
روزهایی که تنها معجزهی زندگیام را مرگ میدیدم و با آن شوک خواب شبانه که با افکار گسیخته برمن وارد شد و دست کمی از اخوی سکته هم نداشت، حتی به قربتش رفتم؛ اما افسوس که ناکام رهایم گذاشت!
چه شبهایی که در پُستهای استخوانسوز سرمای سرد پادگان به تداعی آن دوران سخت رفتم و بُغضم از تلخی تمام خاطرات از کودکی به جامانده که مثل نوار فیلم جلوی چشمان اشکآلودم نمایان میشدند، شکست!
رفته رفته گذشت و دل و جانم با شهید گمنامی که در میدان صبحگاه پادگان آرمیده است، آرام گرفت و با جلب نظر فرماندهان مرکز آموزش، با اجرای آهنگ «سربند» که پیشتر به "شهید حسن مطهریفرد" تقدیم کرده بودم؛ گمان برده بودم که خدایم پاداش تمام سختی آن ۲ماه تیرگان و مردادگان را با عهدی که در آیه قرآنش بسته که میگوید: "ان مع العسر یسری" به من بخشیده؛ اما نمیدانم باز چه تقدیری برسرنوشتم مکتوب شد که تمام برنامهریزیهایم برباد رفت و روزگار خلاف امیالم گذشت؟!!!
آن از داغ برادرزادهام که دنیای بیرحم نسبت عمو شدن را که کمترین آرزویم بود، شایستهام ندید و مرخصی پایاندورهای که آن همه چشمانتظارش بودم را به کل خراب کرد و سپس بلاتکلیفی قولهای در قالب شعار مانده؛ این روزها ایمانم را عجیب تحت شعاع قرارداده و ابلیس میخواهد بین منوخدایم شکرآب شود!!!
حال هم که مجالی برای رهایی از این افکار ناتمام تکراری مییابی تا در خود قرار بگیری؛ آنی که دل و روحت را با نیش زهرآگین تیرگان خود گزید، هنوز هم زخم میزند!!!
نمیدانم چه بگویم؟! اما به گمانم روزگار؛ آدمها را به اندازهی تحمل و صبرشان میسنجد و غمشان میدهد… چه کنم که مرد شدن و وصال آرزوها تاوان دارد؟!!! باید باز هم صبوری کرد… فقط صبوری…!
#مرد_بارونی - ۱۳۹۶/۹/۳
هروقت #آرش کوچولو رو میبینم، یاد کودکیای خودم میفتم که عین خودش آروم و مظلوم بودم…
تو دنیای کودکی خودم غرق بودمو باهیچکس جز یکی که اونم توی سال شاید یکبار، یا نهایتا دوبار بهواسطه مراسمای قوموخویشی میدیدمش بازی میکردم که آخرشم به اون عشق بچگیم؛ مثل بقیه نرسیدمو انگار روی پیشونی من از همون بدو تولد تا ابد، مُهر تنهایی، شکستن و طعم بیوفایی چشیدن حک شده…
اونم وقتی بزرگ شد، مثل همه خواست خودش انتخاب کنه و دلش رفت سمت یه آشنا که شبیه اون حادثهی تلخ رو باز تجربه کردم…
کاش هیچوقت بزرگ نمیشدیم. کاش کوچیک میموندیم تا دردامونم مثل بچگیامون، کوچیکِ کوچیک میموندن… نه اینکه با هربار بزرگ شدنمون! غمای دنیا، سنمون رو بسنجن و بزرگتر بشن…
یادش بخیر…! دغدغهامون اسباببازیایی بود که باهاشون خو میگرفتیم؛ اما نمیدونستیم اون اسباببازیا دارن بهمون گوشزد میکنن که حواست باشه…! یه روز بزرگ بشی؛ آدما هم همینجوری باخودت، دلت، دنیات و آرزوهات بازی میکنن…
آرش! ما بزرگ شدیم و هربار که مصیبت سرمون اومد، گذاشتیم پای قسمت و آزمون الهی و آخرشم این همه امتحان رو باصبر و خداخدا کردن به خوبی پاس کردیم، ولی هیچ پاداشی واسه دلمون و دنیامون نگرفتیم؛ اما امیدوارم وقتی تو بزرگ میشی، روزای سختمو تجربه نکنی و مثل الآنت که آرومی، اشتباه منو تکرار نکنی و با سکوت؛ حرفایی که حقت هست رو بابغضایی که توی خودت میخوری، توی دلت نریزی…
اگه کسی اذیتت کرد، رُک بهش بگو… فکر دلشو نکن که شاید ناراحت شه… نترس که شاید برنجه و ولت کنه… بهدرک…! بهتر از روزیه که بفهمی واسه گفتن حرفات و شکوههات دیگه دیر شده و اون دلش جای دیگس…!
✍ #مرد_بارونی ۱۳۹۶/۵/۱