در شبکه های اجتماعی هوادارم باشید

 

خانه بیوگرافی اخبار روزدغدغه‌ها دلنوشته‌ها انتقادات آهنگها عکسها ویدیوها تماس با ما وبسایت راتین رها
درباره مــا
بارانم - وبنوشت رسمی راتین رها
خواننده موسیقی پاپ هستم و متولد سی ام شهریورماه سال 1369 خورشیدی در کرمانم. وبنوشت بارانم رو در دوم تیر 1394 برای ثبت عاشقانه ها و دلنوشته هام ساختم. آدرس سایت رسمی من: http://RatinRaha.ir
آرشیو
لینکها

مرخصی سوم

453 بازدید 1396/06/24
لایک: :11 مجمـــوع امتیــــاز

مثل همیشه برای مرخصی سوم آموزشی با دوستان هم‌خدمتی زرند سوار تاکسیهای خط کرمان شدیم.

آنهایی که آژانس کار کرده‌اند، به‌خوبی میدانند بهترین و سریعترین رسانه‌ی خبری که میتوان از اوضاع و احوالات جامعه و شهر، بهتر از هر خبرگزاری قدرتمند دیگری باخبر شد، همین راننده‌های تاکسی و حرفهایی هست که مابین مسافران و آنها رد و به‌در میشود!

…اما این‌بار قضیه فرق میکرد. راننده از جنس خودمان بود. همانند تمام سربازهای باتجربه‌تر درحالیکه نصیحتمان میکرد، به منطقه‌ی بالای شهر رسیدیم و آهی سوزناک کشید و گفت: "این لباس تا وقتی تنت هست سنگینی دارد!" پرسیدم چرا؟!

گفت آنطرف بلوار کمربندی را که میبینی؛ منزل دختر مورد علاقه‌ام بود! آنقدر خودش و خانواده‌اش پیله‌ام شدند که اول خدمتت را تمام کن و بعد بیا خواستگاری تا قبولت کنیم که حالا هشت ماه از خدمتم گذشته و یکماه پیش باخبر شدم همان دختر به عقد یک پسر پولدار درآمده و‌ حالا روزهایم شده خو گرفتن باپاکت سیگارهایی که روزی حالم از آنها به‌هم میخورد!

او هنوز باورش نمیشد همین خدمت سربازی بهترین بهانه برای بی‌وفایی عشقش بود!

آه بعدی را تلختر کشید و گفت: تا خدمت را تمام نکرده‌ای؛ عاشق نشو که به دختران این زمانه هیچ اعتمادی نیست!!!

مات و مبهوت غرق حرفهایش شده بودم و به متن آهنگ «سرباز» فکر میکردم. آهنگی که حرف دل امثال این دلشکسته‌ها را به خوبی درک کرده بود.

ایران ما اینگونه نبود! میهنم چه بر سرت آمده؟! جای عشق، انسانیت و وفاداری؛ تنها دنبال سوژه‌هایی هستیم تا خوردشان کنیم، به سخره‌اشان بگیریم و با زمین زدنشان هورا بکشیم. شبیه اتفاقهایی که این روزها برای شهرمان رخ داده که فقط باید افسوس خورد!

 

✍ #مرد_بارونی ۱۳۹۶/۶/۲۴

 

تا مرخصی چهارم خدانگهدار…

محرم هم نزدیکه! اگر ندیدمتون، توی عزاداریاتون فراموشم نکنید…

← دانلود آهنگ کارت عروسی۲ باصدای راتین رها…

دوسالگی ترانه حلقه و سناریوی عاشقانه این آهنگ

452 بازدید 1394/07/20
لایک: :7 مجمـــوع امتیــــاز

عشق می‌تونه یکیو پرو بال بده و هم می‌تونه به زمینش بزنه و هزار تا تناقض و تضاد دیگه که اگه کسی بتونه با شکستش کنار بیاد خیلی قدرتمنده و بی شک در آینده، فرد بزرگی می‌شه. چراکه شکست عشقی بزرگترین حادثه تلخ برای یک فرد محسوب می‌شه که طبق تحقیقات دانشمندان، حتی فشاری سنگین‌تر از حمله قلبی و در نهایت ممکنه در برخی موارد (خیلی کم) به سکته قلبی منجر بشه.

خب بگذریم...! فردا(۲۱ مهر ۱۳۹۴) دومین سالگرد ترانه حلقه هست. ترانه‌ای که مثل خیلی از آثارم داستان به خصوص خودش رو داره.

داستان این ترانه برمی‌گرده به پسر و دختری کرمانشاهی که سال ها عاشق و دلباخته هم بودند؛ اما پس از چهار سال، از قضای روزگار؛ فاطمه با پسری پولدار به نام مسلم که یک بوتیک بزرگ در کرمانشاه داشت دوست می‌شه.

اینجا یاد آهنگ ”داد و بیداد“ ایوب قلعه که خودشم کرمانشاهیه افتادم که می‌گه:

نه تو قیافه نه مرام، نمی‌رسه به گرد پام

فقط چون بوآش پولداره، آمده شاخ شده برام

ننه می‌گن که خوشبختی برای پولداراس همیشه

اینم مثل بقیه چیزا مال بالاییا می‌شه

دانلود آهنگ داد و بیداد از ایوب قلعه

آره به قول داداش ایوب عزیزم؛ مثل همیشه پول و ثروت بر عشق و مردونگی و خیلی چیزای دیگه پیروز  می‌شه و واقعا هم انسانیت به کما رفته!!!

... و حالا ادامه‌ی این داستان واقعی رو بخونید که چرخ روزگار چطور جور دیگه می‌چرخه...!

بعد از هفت ماه از بی وفایی فاطمه؛ سرانجام مسلم هم بهش خیانت می‌کنه و فاطمه با امیر که اون روزا مشهد بوده تماس می‌گیره و حسابی ازش حلالیت می‌طلبه تا شاید از شدت اتفاقات بدی که توی این هفت ماه برای زندگیش رخ داده بود کاسته بشه. توی این هفت ماه علاوه بر خیانت مسلم؛ بابا و مامان فاطمه سر مسائل پیش پا افتاده و غرور بی ارزش، پس از بیست و خورده‌ای سال زندگی از هم جدا می‌شن که پدر خانواده تصمیم به منتقل شدن از کرمانشاه به تهران می‌گیره و خیلی از اتفاقات تلخ دیگه که فاطمه اون‌ها رو از دید خیانتی که به امیر کرده می‌دونست!

امیر اواخر اسفند ۱۳۹۱ از مشهد بر می‌گرده و این ماجراها رو برام بازگو می‌کنه که جرقه‌ی آهنگ ”حلقه“ از همون زمان توی سرم زده میشه.

خلاصه روز تولد فاطمه‌ی عزیز پس از هفت ماه می‌رسه و ترانه‌ی آهنگ حلقه در ۲۱ مهرماه ۱۳۹۲ به اتمام می‌رسه و برای داداش امیر که متاسفانه دوساله ازش خبری ندارم با گیتار تقدیم می‌کنم.

منو امیر میونه بسیار خوبی با هم داشتیم که از اول این ماجرای عاشقانه اش با هم رفیق بودیم. می‌شه گفت از فروردین سال ۹۱ تا آبان سال ۹۲ اوج ترانه‌های احساسی من بوده که هنوز به قدرت آثار اون هشت ماه زندگیم، ترانه‌ای نگفتم! و می‌تونم این دوران زندگی هنریمو که نزدیک یکسالش رو هم در کرمان تنها و مجرد زندگی می‌کردم، به عنوان دوران شکوفا شدن ترانه‌هام نام ببرم که همه‌ی این احساسات قشنگ رو مدیون امیر و فاطمه‌ی عزیز هستم که با ماجرای عاشقانه خودشون، به دلنشین‌تر شدن و شایدم موندگار شدن این ترانه‌هام کمک بزرگی کردند که نه تنها ترانه حلقه؛ بلکه ترانه‌های مهر، تقدیر، امشب، روزای آخر، مرد بی اراده، رفیق، تقصیر، باغچه، خواب پریشون، عاقبت و مدیونم رو هم به واسطه اتفاقات زندگی عاشقانه این دو عزیز ساختم که هر کدومشون ماجرای مختص به موضوع خودشون رو دارن که امیدوارم بتونم در آینده با تنظیم قوی و حرفه‌ای، همه رو (به جز منتشر شده‌ها) در یه آلبوم موزیک تقدیمتون کنم و سناریوی عاشقانه هرکدوم رو هم براتون بنویسم‌.

از این آثار فقط ترانه های، مهر، رفیق و حلقه تا به حال در قالب موسیقی منتشر شده بودند که ترانه مهر به درخواست امیر عزیز در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱ بمناسبت روز زن ساخته شد.

لازمه بدونید در بیت‌های اول و آخر ترانه "حلقه" به این علت که نمی‌خواستم در آلبوم ”یه بار دیگه“ جایی از نفرت و زشتی باشه؛ یکسری تغییرات دادم.

دانلود آهنگ حلقه از راتین رها

داستان اثر نقاشی از راتین رها

1560 بازدید 1394/04/04
لایک: :71 مجمـــوع امتیــــاز

<< کپی برداری از این قصه ی عاشقانه فقط با ذکر منبع مجاز می باشد >>

سوار بر اسب سپيد به طرفش مي آمد. هر چه نزديكتر مي شد، قلبش تندتر مي زد. همه توجهش به پري زيباي سوار بر اسب بود. مثل هر روز، هميشه همان ساعت بر روي نيمكت خالي كه انگار به نام خودش ثبت شده بود، مي نشست تا چهره ي زيباي پري را نقاشي كند. ديدار هر روز پري به مرد تنها؛ اميدواري بيشتري مي داد و در تكميل شدن نقاشي اش كمك مي كرد.

در يك روز باراني كه پري با سرعت زياد از كنارش رد مي شد، آب گل آلود گودال كنار نيمكت را بر روي تابلوي نقاشي و لباس هاي گران قيمت و زيباي مرد تنها مي پاشد. پري مهربان به خاطر اشتباهش باز مي گردد تا از مرد عذرخواهي كند؛ اما مثل اينكه مرد تنها فرصت را غنيمت مي شمارد و تابلوي نقاشي خود را به او هديه مي دهد. پري كه نخواست غرور خود را بشكند، آن را قبول نمي كند و سوار بر اسب مي شود و به سرعت از كنارش مي گذرد.

از فرداي آن روز، مرد تنها ديگر پري زيبا را نديد. او مأيوس نمي شود و تصميم مي گيرد تا تمام ساعات شبانه روز را روي همان نيمكت به عشق ديدار مجدد پري بنشيند تا شايد بتواند بهترين نقاشي خود را روزي به او هديه كند. اما پري زيبا هيچ وقت نيامد... تا اينكه سرانجام يك روز باراني كه پری خواست از آنجا عبور كند باز هم آب گل آلود همان گودال كنار نيمكت را بر روي تابلوي نقاشي اش مي پاشد.

پري با تعجب و عصبانیت با خود مي گويد: او هم دروغ مي گفت... كه یکدفعه نگاهش به گل رزي افتاد كه در پنجه ي استخواني دست چپ و قلم موي خشك شده اي كه در پنجه ي استخواني دست راست مرد تنها به مرور زمان به تابلوي نقاشي چسبيده شده بود، افتاد كه با رنگ قرمز بر روي آن نوشته شده بود:"دوستت دارم"

حالا ديگر! از مرد تنها فقط يك اثر نقاشي و يك گل رز به جا مانده بود... اشك و غم تمام وجود پري را گرفت...

/به قلم مرد بارونی - راتین رها‎/


آخرین اخبار راتین
نظرسنجی
دوس دارین راتین بیشتر در چه زمینه‌ای آهنگ بخونه؟

آمارگیر
    آمار مطالب
    کل مطالب : 894
    آمار بازديد
    افراد آنلاين : 3
    بازديد امروز : 214
    بازديد ديروز : 176
    گوگل امروز : 0
    گوگل ديروز: 0
    بازديد هفته : 1,358
    بازديد ماه : 10,957
    بازديد سال : 107,634
    بازدید کلی : 1,037,772
    اطلاعات شما
    آی پی : 3.236.46.172
    مرورگر :
    سيستم عامل :
logo-samandehi