پاداش باران
791 بازدید 1394/04/30یک دقیقه سکوت برای باران که امشب مُزد مرد بارانیاش را با قطرات رحمتش بر زمین بخشید...!
باران که ببارد؛ آن هم در این تیرماهِ طاقت فرسایِ منتهی به مردادِ داغ...! در یک جمله یعنی؛ همان قاصدکِ خوش خبر!!!
پس بارانم! من به انتظار خبرهای خوش و مژدگانیهایت نشستهام...
گاهی باید به خودت رجوع کنی که هیچکس به اندازهی خودِ خودت خوشبخت نیست... گاهی باید باور کرد که هیچکس به اندازه ی خودِ تو ثروتمند و محبوب نیست...
تو به فردایی شیرینتر بیندیش و خرسند باش از اینکه مجالی یافتهای تا باران معصوم را در آغوش بکشی و او هم عاشقانه تو را عشق بنامد که این آرزو در قالب رویای هیچکسی، حتی صد بهتر از تو نیز نمیگنجد...
پس چشمانت را به خدا بسپار برای فردایی بهتر که گذشتهها هرچه که بود؛ چه خوب یا بد...؟! گذشت... و صد افسوس که روزگار نامرد با بد بودنهایش لایق قلب و روح لطیف بارانیات نبود... اما تو مرد بمان... همان مردِ بارانیِ عاشق پیشه بمان تا روزگار را به ستوه و تسخیر خود بیاوری.
هنوز دیر نشده... آماده شو! و حرکت کن به سوی آیندهای که میخواهی خاطرات دیروزت را به زانو در آوری و باران را تا ابد مالک مطلق خویش کنی. آمین!
راستی خودت را دست کم نگیر! امشب باران به پاس ترانهای که برایش خواندی زمین را معطر کرد...
چه جالب؟! فرقی نمیکند که باران آسمانی باشد یا زمینی! هر دو مهربان و معصومند... هر دو نیکو و عشق آفرینند... و هر دو قدرشناس و مهرورزند... خدای را سپاس بخاطربودنشان که نهایت خوشبختی یعنی همین و بس!
/به قلم مرد بارونی - راتین رها/
قشنگه