بزودی آهنگ انگیزشی جدید با صدای راتین رها منشر خواهد شد
32 بازدید 14 / 07 / 1399چندوقتیه که خیلی کمکار شدم... اما به زودی این آهنگ انگیزشی رو تقدیمتون میکنم
چندوقتیه که خیلی کمکار شدم... اما به زودی این آهنگ انگیزشی رو تقدیمتون میکنم
یک شب پرانرژی و خاطرهساز (۱۳۹۸/۹/۲۰) با رامین و مالک عزیز در کنسرت استاد توحید بزرگوار که فوقالعاده عالی بود.
تصاویری از اجرای این کنسرت پرشور رو براتون گذاشتم که در ادامه مطلب ببینید.
ادامه عکسها به همراه فیلم بخشهایی از کنسرت در ادامه مطلب
ویدیویی که مشاهده میکنید مربوط میشه به یکی ازشبای بهاری خرداد۱۳۹۶ دربوستان مادرکرمان. هیچ سوژهای تابهامروز براش پیدا نکرده بودم وهمینجور توگوشیم خاک میخورد تااینکه شرایط امروزبهترین فرصت روبرام پدید آورد تادربارش بنویسم.
خدامیدونه پیرمردی که داره کمانچه میزنه، الان توی این هوای سرد که دیگه کمترکسی پارک میره؛ کدوم گوشه داره غماشو باملودی شاد مینوازه یازبونم لال شایدم زیرخاکه؟!
نمیدونم روزی که داشته سازشومیخریده چه حسی داشته وچه رویایی رو درسرش میپرورونده که عاقبتش ازموسیقی وهنر تواین کشور شده نواختن تو پارکای شهر؟!
فرقی نمیکنه چه قشری باشی که به تماشای ساز زدنش میشینی؛ اما اون درقبال نواختن انگشتای پینه بستهاش که دارن گوشتونوازش میدن؛ ازت انتظارپول داره تابتونه باهمون چندرغاز، واسه زنوبچش روزی حلال ببره.
توهمین حین یک مرد بالباسای ژولیده ویه پلاستیک که انگار داخلش نون وخوراکی هست کنارپیرمرد میشینه و بادست زدن میخواد جمعیت روجذب کنه تاشاید یه پولی هم به اون برسه. درلابلای جمعیت هم یکی از تماشاگرا به مرد ژولیده پوش میگه که جای کف زدن بیاوسط برقص که اونم خیلی بامزه پاسخ میده که خرجتون بالامیره و شهرداری ببینه حیرونمون میکنه!
کاری به حرفای کلیشهای روزمرهامون که این کشور مملوء ثروته واین حق مردمش نیست ندارم؛ امایادمه چندسال پیش همین حس بد ویأس این روزاموداشتم که دوستم حرف خوبیو بهم زدکه میگفت: "هنر برای ماهنرمندا مث کَنِه میمونه که هیچجوره نمیشه ازش دل بُرید. اگه یه روزهم بشه جداش کرد؛ جای زخمش روی تنمون تاهمیشه میمونه. پس نمیتونیم کامل بیخیالش بشیم."
این پیرمرد ویدیوی ماهم لابد ازهمین دسته بوده. خدامیدونه وقتی نوجوون بوده به ذوق کدوم استیج وبه خیال نوازندگی وهمکاری باکدوم موزیسین بزرگ دنیا سازشوخریده وآموزش دیده که امروز این سرنوشتشه! اماهرچه که هست بیانگر حال دل امروز خیلی ازهنرمنداست که باوجود هیچگونه پشتوانه مالی، بازم دارن ادامه میدن. درسته مردم ماگوششون مثل عشقای امروزی هرزشده و هرروز به یه خواننده وسبک موسیقی دل میبندن؛ ولی خیلی خوب فهمیدم که هنرمند باید درهمهحال، میل ودل خودشو تو اولویت بزاره. وگرنه مردم ما آلزایمر فوق پیشرفتهای دارن که هنرمنداشونو فقط وقت مرگ بهیاد میارن وبراشون زندهباد سرمیدن.
سپاس ویژه ازبارونیای عزیزم که بههرطریق این چندروزانرژی دادن تاقویترادامه بدیم. گاهی اوقات باید فهمیدکه هنوزم میشه آیات خدارو ازدرون فرشتههای زمینیش کشف کرد… منتظرکارای جدیدباشید.
#مردبارونی ۱۳۹۷/۱۱/۲۳
قرار نیست استاد بودن یک مدرک تحصیلی محسوب شود یا مهارت و تخصصی را دارا باشد…
مثلا مادرم که تنها یک خانهدار ساده است، همیشه برایم یک استاد بوده…
همینکه گوشزد میکند دلی را نشکنم، کسی را تحقیر نکنم، به مظلومی ظلم نکنم، حق مستحقی را پایمال نکنم، مال حرام نخورم و انسان باشمو عاشق خدا و اهلبیتش؛ همین به خودی خود والاترین مقام آموزگاریست…
یا اینکه نیاکان و گذشتگان ما راه را در جهان یکی میدانستند و آن؛ راستی و درستیست و انسانیت را در گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک خلاصه میکردند هم خود یک درس از آنچه "اهورا مزدا" از ما انتظار دارد است.
اخلاق و ادب یکی از واجبات خلق و خوی درونی و برونی ما آدمهاست… حال میتوان آن را از اساتید و بزرگوارانی آموخت که خود پایبند به این هنر والا هستند…
پشت سرش زیاد گفتهام؛ اما اینجا هم میگویم که الکی فامیلش اخلاقی نشده…! منظورم "امیر اخلاقی" مدیر انجمن موسیقی استان کرمان است که بعد از گذر سالها زندگی در پایتخت؛ آخرش به این نتیجه رسید که با وجود موقعیتهای بهتر آنجا، باید برگردد و موسیقی شهرش را سر و سامان دهد.
همکارش هم که بسیار مؤدب و چهره مهربانی دارد و تنها در یک موضوع استاد نیست و آن هم دست رد زدن به سینه هنرمندان است و انگار میخواهد علمدار موسیقی کرمان باشد که نامش "علی علمدار" است.
هنوز سعادت آن را نداشتم تا استاد "سعید سعیدی" را از نزدیک زیارت کنم؛ اما آنچنان به بنده درس محبت آموختهاند که انگار سالهاست برادریم…
استاد"علیرضا واحدی"؛ مدیر پیج «ملودی کرمان» (در اینستاگرام) نیز به من درس حمایت از هنر و هنرمندان بومی را یاد دادهاند…
دوست گرانقدرم و استاد و کارگردان تئاتر؛ آقای "محسن عزیزالهی" و همسر هنرمندشان سرکار خانم "زهره یزدانپناه" نیز همیشه از عزیزانی بودهاند که برای هنر شهر و استان زحمات بسیاری متحمل شدند و همیشه معلم مردانگی و امید این حقیر بودهاند. بهخصوص که فروردین۱۳۹۴ با دعوت اساتید بینالمللی تئاتر؛ "آلن لکوک" و"نرگس مجد"، از فرانسه به زرند؛ اخلاق، فروتنی، خاکی بودن و عشق را به بندهای که رشته هنریمان کاملا با هم جداست یاد دادند تا بدانم هنر فقط منوط به یک شاخه هنری نیست.
در پایان باز تکرار میکنم؛ استادبودن فقط مشروط به مدرک و تخصص نیست. مثلا میشود گره از مشکل کسی باز کرد و دستی را گرفت و مشوق و امیدبخش هدف و آینده فردی شد تا این رفتار انساندوستانه را به وی بخشید و او نیز همین نیکپسندی را به دیگری و نسل آیندهاش انتقال دهد که مطمئنا "رضا احمدی" هنرمند بزرگواریست که علاوهبر میکروفن طلایی، بایست مدال حامی هنر و هنرمندان بومی را نیز در جشنواره خوانندگان صحنه ایران به او هدیه میدادند.
خلاصه اساتید بزرگوارم؛ روزتان مبارک…
هیچکس حاضر نیست از عشقش دست بکشه. اما یه وقتایی برخی مسائل و مشکلات مجبورت میکنه…!
تا اواخر خرداد سعی میکنم چندتا کار احساسی جدید تقدیمتون کنم. البته یه کار دلی و شاد هم از ماهها قبل به درخواست یکی از هموطنان عزیزمون کلید خورده و قراره باصدای خودم اجرا بشه که پخش این اثر به علت تقدیمی بودنش بستگی به همون عزیز داره، که بخواد پخشش کنه یا نه؟!
بعد از پخش این آثار؛ بالاجبار از موسیقی فاصله میگیرم تا اوضاع اقتصادی سر و سامون بگیره و یه تکلیف مهم نیز انشاالله به سرانجام برسه تا برگردم… به امید روزای بهتر با دعای شما #مردبارونیا …