پیاده روها
141 بازدید 01 / 08 / 1400این پیاده روها، دستان تو را میطلبند.
✍️ راتین رها
پارک جنگلی باهنر کرمان
بریم واسه شروع هفتهای عالی و ماهی فوقالعاده پر برکت 💪
این پیاده روها، دستان تو را میطلبند.
✍️ راتین رها
پارک جنگلی باهنر کرمان
بریم واسه شروع هفتهای عالی و ماهی فوقالعاده پر برکت 💪
اینجا اتاقیه که بیش از سیزده سال همه ی ترانه هامو وقت تنهاییم داخلش سرودم، ملودی زدم، خوندم و با عشق تقدیمتون کردم و این آخرین عکسی هست که دوم تیر ۱۴۰۰ از این اتاق به یادگار گرفتم تا تموم خاطرات و رویاهاشو خاک کنم.
اینجا چه به شاد، غمگین و یا به زبان اعتراض دردایی رو فریاد زدم که به صورت ترانه شکل گرفته بودن و تنها تجربه ای که برای من جا گذاشت این بود که بگم: رفتن دنبال علاقه هات تاوان سنگینی داره که هرکسی لایقش نیست. اگر تحمل ضرباتشو نداری و مردش نیستی دورشو خط بکش؛ چون کارگردان و بازیگران این داستان کسای دیگری هستن که هیچوقت نمیزارن به حقت برسی. منم دیگه برای دل خودم میخونم نه موفقیت و شهرت. با این حال منتظر آهنگای دلی جدیدم باشین.
به مناسبت روز موسیقی
وی به شدت عاشق موسیقی میباشد و این حرفه را از عمویش به ارث برده است
موزیسین آینده ❤
تولدت مبارک 🎂❤️😍
سه همیشه عدد مقدسی بوده برام. تمام اتفاقات خوب زندگیم توی این رقم خلاصه شدن. انگار عدد شانسمه! مثل تولد برادرزادم که در سومین روز از سومین ماه سال ۱۳۹۸ رخ داد.
راتین رها
بقیه عکسها در ادامه مطلب...
آرین (برادرزادم) دو ساله شد
کلیپی از فیلمهای آرین رو در سال اخیر براتون قرار دادم.
آهنگ شاد "جبر احساس" با صدای راتین رها
ترانه، آهنگ و تنظیم: راتین رها
تهیه شده در پارسوآ پخش
تاریخ تولید: ۱۳۹۷/۱۱/۲۵
دانلود آهنگ «جبر احساس» از لینک زیر:
http://ratinraha.ir/post/252
آغاز پادشاهی خردادیها 😍♥️
آرین جعفری (برادرزاده راتین رها)
بقیه عکسها در ادامه مطلب...
دیروز (۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰) در مراسم رونمایی و جشن امضای دو کتاب در پاتوق کتاب فرهنگ عامه کرمان
رمان «غلامحسین یاغی» اثر استاد سهراب براهام
و مجموعه شعر جبالبازی «وایه» سروده دوست عزیزم رضا میرشکاری
با حضور حمید نیک نفس، لیلا راهدار ، حسین سبزه صادقی، علیرضا دوراندیش و حامد حسینی پناه
گزارش کامل این برنامه به همراه عکسهای مراسم را میتوانید در سایت lovarjonoub.ir بخوانید و ببینید.
سپاس فراوان از جناب حسین سبزه صادقی 🌹 و آرزوی موفقیت برای استاد براهام و دوست شاعرم رضا میرشکاری ❤️
عکاس: محمدرضا براهام
بقیه عکسها در ادامه مطلب...
چاه همدرد علی شد تا بفهمیم که هیچکس شنوای دردهایت نیست... به مردمان شهر دل نبند!
✍️ راتین رها
بقیه عکسها در ادامه مطلب...
خیلی وقته دیگه نگران اهدافم نیستم و مثل گذشته برای موفقیت نمیجنگم. چون خوب فهمیدم حامی بزرگی چون خدا دارم ♥️
عمر چنان مثل باد میگذره که انگار همین دیروز بود به عشق موسیقی دور هم جمع میشدیم و تمرین میکردیم...
حجت جان! همکلاسی دوران دبیرستان و دوست هنرمندم، تولدت رو تبریک میگم.. امیدوارم ساز زندگیت هم مثل صدای سازت همیشه کوک باشه. برات بهترینها رو آرزومندم.
گوشه ای از تمرینات موسیقی که با حجت و سعید عزیز در سال ۱۳۹۴ داشتیم رو برای اولین بار واستون گذاشتم...
✓ سال ۱۴۰۰ = تیک زدن اهداف ۱۰۰٪
پشت سر هر آنچه که بود گذشت. تنها به افق های روبرو خیره شو...
با پسر دایی در پارک پردیسان کرمان
مورخه: ۱۴۰۰/۱/۱۱
یکسال از انتشار آهنگ «دریاب» گذشت
عکس مربوط به تولد نریمان در ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ می باشد
ترانه، آهنگ و تنظیم: راتین رها
تولید: ۷ فروردین ۱۳۹۹
دانلود این اثر از کانال RatinMusic@ و لینک زیر:
در اولین روز از سال جدید به خودت قول بده که قراره بهترین باشی. طوری که وقتی نوروز ۱۴۰۱ عکسای امروزتو مرور میکنی؛ به خودت بگی: به به که چه کردم...!!!👌💪
راتین رها - ۱۴۰۰/۱/۱
پارک پدر کرمان
بقیه عکسها را در ادامه مطلب ببینید...
نوروز ۱۴۰۰ بیننده ویژه برنامه نوروزی دوستان هنرمندم از سیمای مرکز کرمان باشید.
پخش برنامه: هر شب ساعت ۹ شب از شبکه کرمان
عکس مربوط به یک ماه پیش است
بی تابتم مثل بارونی که تشنهی کویره
مثل ماهی که توی دریا اسیره... ♥️
هفت باغ - ۱۳۹۹/۱۲/۲۵
یه شب خاطره انگیز در زرند
باران که میبارد تو در راهی...
هوای بارانی و مه گرفته شهر کرمان در هشتم اسفند 1399
ولنتاین خود را چگونه میگذرانید؟
من که با آرین (برادرزادم) میگذرونم. شما خوش باش و حسرت ما سینگلارو بخور...
بقیه عکسها را در ادامه مطلب مشاهده فرمایید...
خیلی وقت بود که منتظرم بودن. البته قرار نبود بدقولی کنم و دیر برسم اما یهویی دقیقه نود از یه جای دیگه تماس گرفتن و برای مراسمی دعوتم کردن که تا اجرامو انجام دادم، دیر رسیدم.
یه بابابزرگ پرانرژی و خندون تا سازمو روی کولم دید از روی صندلی بلند شد و اومد سمتم و گفت زود برامون آهنگ بخون. انگار تو دلش تاب نداشت.
دوتا آهنگ شاد با گیتار خوندم که کلی باهاشون رقصید. بعد اومد بهم گفت: ”جوون اگه میخوای بری بهشت، همیشه بیا اینجا!“
_ گفتم چشم بابا بزرگ.
خواستم برم که تا دم درب بدرقم کرد و بازم گفت: همیشه برات دعا میکنم.
این جملههاش خیلی آرومم کرد. قدر بابابزرگا و مادربزرگاتون رو بدونین... واقعا نعمتن. ♥
مردبارونی- ۱۳۹۹/۱۱/۲۲
تا آخر ببینید...
یه لحظه فکر کردم انتحاری زدن 😅
ای دریغا از غم روزای رفته
همه سرگشته و خسته ی عشق
میان این همه نامهربانی
هنوزم عاشق و دلبسته ی عشق
در این همهمه ی حجم شلوغی
با اینکه همه هستند و اما
چه تنهاییم میان آدمها
چه تنهاییم میان آدمها... 💔
✍🏻 بخشی از ترانه «بیهوده» (شازده کوچولو) به قلم راتین رها
🙏🏻 مرسی رفقا بابت خاطرهسازی توی این دو شب
لحظه ای مرا
نگاه می کند
لحظه ای بعد
نه !
مرا به راحتی
فراموش می کند
به تو می گویم
چه غریب است
تنها بودن
در روزگاری که
تو را مهمان کرده اند
و لحظه ای بعد از آن
ناخوانده ات می کنند
در همان خانه
مثل کودکی یتیم
مثل همه روزهای
سیاهی
که بر تو گذشت
و من هر بار
نفهمیدم آن را
کاش می فهمیدم
کاش!
متن از حمید میرحسینی
بقیه عکسها در ادامه مطلب...
همیشه بیخیالیش قشنگتره!
پس بیخیال باش تا بگذره...
راتین رها - ۱۳۹۹/۱۱/۸
سال ۱۳۹۷ در پلیس راه رفسنجان خدمت میکردم. روزی با یکی از افسران سختگیر پاسگاه که به هیچکسی در تخطی از قوانین و مقررات رحم نمیکرد در حال گشتزنی در جاده سرچشمه بودیم که یک «ال نود» را با سرعت ۱۸۰ کیلومتر بر ساعت متوقف کردیم که طبق قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی؛ به علت سرعت حادثهسازش، علاوه بر جریمه، بایست خودرو به پارکینگ نیز منتقل میشد.
خلاصه دستور ایست دادیم و جای آنکه ما از راننده طلبکار باشیم، انگار او به ما بدهکار شده بود و با ادبیات گستاخانه و صدای نکره و چهره برافروختهاش فریاد میزد: به چه حقی جلوی مرا گرفتید؟ اگر اجازه ندهید بروم برایتان گران تمام خواهد شد! چندین بار آمدم جوابش را بدهم که از بس گوشم از این حرفها پر شده بود، به حرفهایش بیاعتنایی کردم و منتظر ماندم افسر گشت خودرویش را به پارکینگ منتقل کند تا یاد بگیرد در برابر تخلفی که ممکن بود جان انسانی را به خطر بیاندازد دیگر گستاخی نکند.
از طرفی نیز حرفهایش به من چه مربوط بود؟! برود با رییس پلیس راهور بحث کند؛ نه برای سرباز بیپناهی که هیچکاره است و از افسرش دستور میگیرد رجزخوانی کند.
در همین حین یکدفعه متوجه شدم افسر گشت با کمال تعجب ردش کرد و رفت! پرسیدم جناب سروان چه کاری بود کردید؟ بارها دیدهام اشک برخی رانندگان که تخلف سنگینی هم نداشتند را در آوردی که من ضامن میشدم تا بیخیالشان شوی. حال چه شده که سرعت ۱۸۰ کیلومترش را نادیده گرفتی؟!
سروان گفت: ایشان رییس یکی از سازمانهای مهم شهرستان است که حتماً برای من و تو دردسر بزرگی ایجاد میکرد و برای همین بیخیالش شدم.
امروز در فضای مجازی ویدیوی سیلی نماینده مجلس به سرباز بیچارهای که باید دو سال از بهترین عمر زندگی و جوانیاش را مجانی و بدون هیچ پشتوانهای برای حفظ مقام همان نماینده نالایق فدا کند را دیدیم که یاد آن خاطره تلخ دوران خدمتم افتادم و گفتم بد نیست برایتان بازگو کنم تا بدانید «حامد اکبری» تنها یک سرباز از میلیونها سرباز در این کشور بود که هر روز با چنین بیحرمتیها و رفتار ناشایستی روبرو میشوند اما صدایشان به گوش کسی نمیرسد.
واقعاً مگر بین انسانها فرق است؟! چرا قانون باید فقط برای پاییندستها باشد و بالاترها آن را بهواسطه پول و قدرت دور بزنند؟!
راتین رها - ۱۳۹۹/۱۱/۵
مرداد سال ۱۳۹۵ در مسیجهای شبکه اجتماعی «فیس بوک» که هنوز برو بیایی در ایران داشت، با پیامی از طرف «بهادر میرحسینی» مواجه شدم که جهت هماهنگی برای مصاحبه وقت خواسته بودند.
پاسخ پیامشان را دادم ولی جدی نگرفتم. گفتم لابد مثل تمام رسانهها که بازاریابی میکنند، ایشان هم برای تبلیغات و بخش مالی نشریه پیام دادهاند.
تا اینکه یک روز حضوری به کرمان رفتم و در دفتر نشریه همدیگر را برای اولین بار ملاقات کردیم و مصاحبه انجام شد. دقیقا در بزنگاهی که نیاز به امید داشتم و برخی سنگاندازی میکردند و با تخریبهای شدید از اجرا در شهرم (زرند) محروم بودم، این اتفاق خوب شکل گرفت که کلی انرژی مثبت گرفتم. من و «یک صفحه» از همان زمان با هم خو گرفتیم و امروز (۲۸ دیماه) سالروز تولد این نشریه دوست داشتنی است که بیمنت به حمایت از فرهنگ، هنر و هنرمندان میپردازد که صمیمانه این روز را به جناب میرحسینی و دیگر عوامل آن تبریک میگویم.
بقیه عکسها در ادامه مطلب...
وقتی عشق، محبت، نور، امید و شادی را در چهره و قلب مهربانان حس میکنم؛ از رسالت هنری خویش خرسند میشوم.
هنرمند فقط برای خلق اثر هنری نیافریده شده، بلکه باید بهواسطه احساس زیبایی که از پروردگارش به ارث برده است انقلابی به پا کند تا تاثیرش در همهی زمانها ماندگار شود.
راتین رها - ۱۳۹۹/۱۰/۲۷
دیشب در جمع خانواده محترم میرحسینی ❤️🙏🏻
غروبهای جمعه هرچند دلگیر است، اما رفیق که باشد؛ نه حساب روزش در دست است و نه میفهمی غروب شده!
راتین رها - ۱۳۹۹/۱۰/۲۶
اجرای آهنگ زمستون (علی عبدالمالکی) توسط راتین رها در اولین چهارشنبه زمستانی یک صفحه ای ها
انتظار گاهی شیرین است و گاهی تلخ...
این تویی که از زمان چطور بهره ببری!
✍️ راتین رها
📸 قبل از اجرا - اولین چهارشنبه زمستانی یک صفحه ♥️
چهارده سال رفاقت، عدد کمی نیست. بهخصوص برای من که توی انتخاب دوست، فوقالعاده حساس و وسواسیام. آشنایی منو محسن از دوم دبیرستان با یه وبلاگ اینترنتی آغاز شد و همچنان هم ادامه خواهد داشت.
دو تا دوست صمیمی که برای رسیدن به اهدافمون کلی تلاش کردیم. با هم وارد حیطه خبرنگاری و رسانه شدیم که محسن برای سوژههای من عکاسی میکرد و منم گزارش و متن خبر رو تهیه میکردم.
خیلی روزای خوبی رو با هم گذروندیم که ای کاش بازم برمیگشتیم به اون دورانی که تنها دغدغهامون خبر و تهیه گزارش بود.
هنوز یادم نرفته که از آزادی کرمان تا مشتاق پیاده میرفتیم ولی خسته نمیشدیم اما بازم میخواستیم پیادهروی کنیم. پاتوق همیشگیمون باغملی و پارک ریاضیات کرمان بود و کلی با هم درد و دل میکردیم و صدبار از هم خدافظی میکردیم اما باز حرفامون تموم نمیشد. تازه به رسیدنمون به خونه هم باز زنگ میزدیم به هم که تلفنا هم از دستمون کفری بودن!😁
واقعاً یادش بخیر... چه زود با یه چشم برهم زدن اون همه خاطرهی خوب گذشت و فردا ۳۲ ساله میشی. تولدت مبارک رفیق و داداش گلم...♥️🎂
دیروز تو ماشین زدم روی پخش تصادفی و گفتم هر آهنگی که اومد، حرف خداست به من! که اثر «اتفاق» با صدای «روزبه بمانی» پخش شد و جالبترش این بود که عدد آهنگ هم ۶۹ بود که رقم سال تولدم محسوب میشه و واقعا یه انرژی خیلی خوبی رو بهم بخشید.
خلاصه خودتون ترانه رو بشنوین که خدا چطور عاشقانههاشو به زبان موسیقی به گوشم رسوند... گاهی اوقات خدا به این شکل بهت میفهمونه چقدر دوستت داره. 😍🤩😘
راتین رها - ۱۳۹۹/۹/۱۸
گاهی برای خوب شدن احوالت، نباید سمت آدمها بروی...
گزینه های امنتر و مطمئنتری هم هست...
مثل بارون، موسیقی، قهوه...
پهلوان ناصر شجاعی خوش اخلاق و رامین عزیزم در کتابسرای یک صفحه
پهلوان بودن به هیکل و زور و بازو نیست، بلکه به اخلاق و مهربونیه
دستتون هم رو شد؛ اما روتون کم نشد
مدتها بود که دوست داشتم در جلسات بسیار ارزشمند «یک صفحه» شرکت داشته باشم که خوشبختانه چهارشنبه هفته قبل برای اولین بار این فرصت نصیبم شد تا از این جمع فرهیخته، فرهنگی، خبرنگار و هنرمند نهایت استفاده را در زمینه «تاریخ اجتماعی» کشورم بهره ببرم.
ضمن سپاس از آقایان میرحسینی و دیگر مدیران و دستاندرکاران محترم نشریه «یک صفحه» که چنین اقدام ارزندهای را در جهت اعتلای فرهنگ کتاب و کتابخوانی و همچنین افزایش آموختههای عمومی به کار گرفتهاند که امیدوارم این جلسات همیشه برقرار باشند تا بتوانم باز هم نهایت استفاده را از آنها ببرم.
بقیه عکسها در ادامه مطلب...
هرچند امروز تولد محمد بود ولی دوستان یک هفته زودتر جشن گرفتن تا حسابی سورپرایز بشه که منم یهویی دقیقه نود توی این دورهمی صمیمی دعوت شدم و چند کار با گیتار خوندم که اینجا واستون گذاشتم تا به یادگار بمونه.♥️
محمد جان تولدت مبارک
بقیه عکسها در ادامه مطلب...